جدول جو
جدول جو

معنی کهنه سرا - جستجوی لغت در جدول جو

کهنه سرا
(کُ نِ شَمْ بِ)
دهی از دهستان چلندر است که در بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کهنه سوار
تصویر کهنه سوار
سوار کهنه کار و باتجربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهنه کار
تصویر کهنه کار
کارآزموده، باتجربه، ماهر
فرهنگ فارسی عمید
(کُ نَ / نِ)
آزموده. کارآزموده. مجرب. مقابل تازه کار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، سخت گربز. گربز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ گَ)
آنچه اشیاءرا کهنه و فرسوده کند. کهنه کننده. فرساینده. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات) :
کهنه گر است این زمان، عمر ابد مجو در آن
مرتع عمر خلد را، خارج این زمانه کن.
مولوی (کلیات شمس ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ نِ سَ)
دهی است از دهستان دهشال بخش آستانه شهرستان لاهیجان. واقع در 24هزارگزی شمال خاوری آستانه. آب آن از حشمت رود از سفیدرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ سَ)
دهی از دهستان اسالم است که در بخش مرکزی شهرستان طوالش واقع است و 514 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَرْ رُ کُ)
که جامه های کهن را مرمت کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کهنه پیرایان صنع ازبهر نوعهدان باغ
رزمه ها از کارگاه روم و ششتر کرده اند.
(ترجمه محاسن اصفهان ص 106، از یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ خَ)
حالت و چگونگی کهنه خر. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ سَ)
سوار مجرب. سوار آزموده. (فرهنگ فارسی معین) ، بهادر نامدار و مشهور. (ناظم الاطباء). کهنه کار در جنگ. جنگ آزموده. (فرهنگ فارسی معین) ، سرآمد پهلوانان. (آنندراج) :
ای تا ابد از کهنه سواران تو مریخ
وی از ازل از پیر غلامان تو کیوان.
سنجر کاشی (از آنندراج).
، (اصطلاح زورخانه) مرشد زورخانه. کسی که تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی دهد. (فرهنگ فارسی معین) :
آفرین باد به گفتار خوش کهنه سوار
آن پسرخواندۀ پریای ولی در همه کار.
میرنجات (از فرهنگ فارسی معین).
، آنکه کارآزموده و مجرب باشد. (ناظم الاطباء). بسیار ماهر و زرنگ: از آن کهنه سوارهاست. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
پارچۀ کهنۀ سوخته. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ نِ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار است و 727 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مرکز ناحیۀ شفت در گیلان است و200 خانه دارد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 274)
لغت نامه دهخدا
(نِ سَ)
دهی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار. واقع در 7 هزارگزی جنوب خاوری رامسر و2هزارگزی جنوب شوسۀ رامسر به شهسوار و کنار راه فرعی سادات محله به مشاکلایه. این دهکده در دشت قرار دارد، و آب و هوای آن مرطوب و مالاریایی است. تعداد سکنۀ آنجا 100 تن که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از رود خانه نسا رود و محصول آن برنج و چای و مختصری مرکبات و ابریشم است. اهالی آنجا بزراعت گذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 105)
لغت نامه دهخدا
(کُ نِ سَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سراست که در شهرستان فومن واقع است و 520 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ هََ / هَُ سَ)
کنایه از دنیا. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تُ مَ)
کهنه خرنده. خرندۀ اثاث کهنه. خلقانی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خریدار اسباب و وسایل مستعمل و دست دوم
لغت نامه دهخدا
سوار مجرب سواره آزموده، کهنه کار در جنگ جنگ آزموده، (زورخانه) مرشد زورخانه کسی که تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی دهد: آفرین باد بگفتار خوش کهنه سوار آن پسر خوانده پریای ولی در همه کار. (گل کشتی)، بسیار ماهر و زرنگ: از آن کهنه سوار هاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهنه سوز
تصویر کهنه سوز
پارچه کهنه سوخته: بلندش کنید کهنه سوز بیارید روغن عقرب بیارید
فرهنگ لغت هوشیار
مدرسه ای که در آن انواع هنر را به شاگردان آموزند. یا هنرسرای عالی. مدرسه عالیی که درآن انواع هنررا به شاگردان تعلیم دهند دانشکده صنعتی
فرهنگ لغت هوشیار
قدیمی، آزموده مجرب ماهر: اما زن و شوهر کهنه کار بزودی فهمیدند که باید در این میان نقش ظاهرا بیطرفانه ای بازی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهنه کار
تصویر کهنه کار
آزموده، هشیار
فرهنگ فارسی معین
باتجربه، باسابقه، مجرب
متضاد: تازه کار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع چلندر شهرستان نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی